Fix me | Part 67
تهیونگ که بخاطر اینکه جونگکوک داشت بهش میخندید ناراحت شده بود، صورتش درهم جمع شد و لبش آویزون شد، سریع شروع به دفاع از خودش کرد. حتی یک ثانیه هن فرصت نفس کشیدن به خودش رو نداد و فقط تند تند پشت سرِ هم حرف میزد.
+یااا نخیرم! مگه کارتون فقط واسه ی بچه هاست؟ تو نمیدونی چه پیام های بزرگسالانه ای توی اون کارتوناست که حتی بچهها هم متوجه اونها نمیشن! اصلا میدونی چه معنی عنیقی توشونه؟ پس کارتون واسه بچه ها نیست و منم بچه نیستم. اصلا من میرم لباس بپوشم، نمیخواد..
ولی تا خواست بلند بشه، دستی روی کمرش اون رو به سمت سرجای اولش کشوند.
مرد سر پسر رو روی پاهاش دراز کرد.
-عه عه عه کجا؟ شوخی کردم بِچِ-.. اهم، شوخی کردم آدمِ بزرگسال! خوب شد حالا؟ بعدشم من نگفتم که کارتون نمیبینیم. چی میخوای ببینی؟
+باب اسفنجی.
پسر با لب های همچنان آویزون زمزمه کرد و مرد سرش رو تکون داد.
-جدا؟ پیام عمیقت تو باب اسفنجیه؟
مرد اذیت کرد و باعث شد پسر نگاه وحشتناکی بهش بکنه، البته خب، با اون نگاه وحشتناک کلی ستاره و قلب هم درون چشمهاش پیدا بود، و اوه، نمیتونست این رو پنهان کنه. دست خودش نبود، ریکشن چشم هاش هروقت که به مرد بزرگتر نگاه میکرد همين بود.
+اوهوم.
-باشه قبوله، اگه تو میخوای باب اسفنجی ببینیم پس باب اسفنجی میبینیم.
نزدیکای دو ساعت بعد مینهو برگشت خونه، و با صحنه ای که دید دست به سینه شد. دوتا مرد گنده درحالی که کارتون باب اسفنجی داشت واسه ی خودش توی گوشی ای که توی دست شل شده ی مرد بود پلی میشد، هم دیگه رو بغل کرده بودند و خوابیده بودند. جالبش این بود که تهیونگ هنوز از دو ساعت پیش حوله تنش بود و خیس بود، و حتی جونگکوک رو هم خیس کرده بود.
آهی کشید، خدا درو با تخته جور کرده بود؟ دقیقا عین بچه های دوساله ای که تنها دغدغهشون دیدن کارتون مورد علاقشون بود و یهو وسطاش خوابشون میبرد، اونجا با آرامش خوابیده بودند.
آروم و بی سر صدا به سمت طبقه ی بالا رفت.
آجوما: کجا پسر؟
مینهو انگشت اشارهاش رو به معنای "هیس" ای روی لب هاش گذاشت.
مینهو: ششش.. آجوما خوابیدن. میرم براشون پتو بیارم. خیسن سردشون بشه باهم دیگه سرما میخورن مارو بدبخت میکنن اینجا، هی باید دنبال دار ها و دکترشون بدوییم و به غرغراشون گوش بدیم...
+یااا نخیرم! مگه کارتون فقط واسه ی بچه هاست؟ تو نمیدونی چه پیام های بزرگسالانه ای توی اون کارتوناست که حتی بچهها هم متوجه اونها نمیشن! اصلا میدونی چه معنی عنیقی توشونه؟ پس کارتون واسه بچه ها نیست و منم بچه نیستم. اصلا من میرم لباس بپوشم، نمیخواد..
ولی تا خواست بلند بشه، دستی روی کمرش اون رو به سمت سرجای اولش کشوند.
مرد سر پسر رو روی پاهاش دراز کرد.
-عه عه عه کجا؟ شوخی کردم بِچِ-.. اهم، شوخی کردم آدمِ بزرگسال! خوب شد حالا؟ بعدشم من نگفتم که کارتون نمیبینیم. چی میخوای ببینی؟
+باب اسفنجی.
پسر با لب های همچنان آویزون زمزمه کرد و مرد سرش رو تکون داد.
-جدا؟ پیام عمیقت تو باب اسفنجیه؟
مرد اذیت کرد و باعث شد پسر نگاه وحشتناکی بهش بکنه، البته خب، با اون نگاه وحشتناک کلی ستاره و قلب هم درون چشمهاش پیدا بود، و اوه، نمیتونست این رو پنهان کنه. دست خودش نبود، ریکشن چشم هاش هروقت که به مرد بزرگتر نگاه میکرد همين بود.
+اوهوم.
-باشه قبوله، اگه تو میخوای باب اسفنجی ببینیم پس باب اسفنجی میبینیم.
نزدیکای دو ساعت بعد مینهو برگشت خونه، و با صحنه ای که دید دست به سینه شد. دوتا مرد گنده درحالی که کارتون باب اسفنجی داشت واسه ی خودش توی گوشی ای که توی دست شل شده ی مرد بود پلی میشد، هم دیگه رو بغل کرده بودند و خوابیده بودند. جالبش این بود که تهیونگ هنوز از دو ساعت پیش حوله تنش بود و خیس بود، و حتی جونگکوک رو هم خیس کرده بود.
آهی کشید، خدا درو با تخته جور کرده بود؟ دقیقا عین بچه های دوساله ای که تنها دغدغهشون دیدن کارتون مورد علاقشون بود و یهو وسطاش خوابشون میبرد، اونجا با آرامش خوابیده بودند.
آروم و بی سر صدا به سمت طبقه ی بالا رفت.
آجوما: کجا پسر؟
مینهو انگشت اشارهاش رو به معنای "هیس" ای روی لب هاش گذاشت.
مینهو: ششش.. آجوما خوابیدن. میرم براشون پتو بیارم. خیسن سردشون بشه باهم دیگه سرما میخورن مارو بدبخت میکنن اینجا، هی باید دنبال دار ها و دکترشون بدوییم و به غرغراشون گوش بدیم...
۲۷.۱k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.